سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 مطالب خواندنی 

 

به نام خدا

(به گزینش حاج‌آقا اسماعیل داستانی بِنیسی)


کودکانی که هیچ گاه زندگی نکردند!


پول‌ها را شمرد تا این که بغض‌هایش رسید تا گریه

گفت: «آقا! حراج» با غصّه، گفت: «خانم! حراج» با گریه


داد زد: «مادرم عمل دارد، یک بغلْ بغض در بغل دارد

دکترش گفته راه حل دارد، دارد امّا هزینه‌ها»،... گریه


فکر مادر که سور و ساتش را...، شهرداری همه بِساطش را...

نانِ شب‌مانده‌ی بیاتش را خورد و با بغض بی‌صدا گریه...


کودکی در‌به‌در به فکر نان، فکر تلخ هزینه‌ی درمان

عصر پاییز و بارش باران، درد دارد در این هوا گریه


دکترش گفته بود: «باید که...»، هی دعا می‌فروخت، شاید که

از پسِ خرج آن برآید که...، کار کودک فقط دعا، گریه


گفت که قول می‌دهم حتماً خرج درمان و این عمل را من...

تا زمانی که زنده‌ام، اصلاً غم نخور مادرم!، چرا گریه؟


کار می کرد کلّ سالش را، جمع می‌کرد تا ریالش را

بغض می‌کرد هی سؤالش را: تا کجا درد؟! تا کجا گریه؟!


فرصت او تمام شد آخر، آب از سر  گذشت تا مادر

چشم خود را ببندد و دیگر، تا سرانجام ماجَرا... گریه


پیش چشم تمام دکترها مادرش را گرفت بی‌پولی

رفت پای بِساط خودْ کودک، او تمام مسیر را گریه...


فکر مادر برای او غصّه، بندِ پایان ندارد این قصّه

زندگی یعنی: ابتدا گریه، زندگی یعنی: انتها گریه


از: محمّد محمودآبادی.


کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir.


(نظرها (

تاریخ بارگزاری: پنج شنبه 98/3/16

 

فهرست کل یادداشت‌های وبلاگ «یک لحظه با یک طلبه»

نکته ها از گفته ها
ابیات معنوی
ابیات مهدوی
شعر معنوی
نکات خواندنی درباره ی حضرت استاد بِنیسی
ابیات مهدوی
ابیات زیبا
پند پیران بر پوران (پسرانه ها)
پیام معنوی
ابیات معنوی
حرف های طِلایی (دخترانه ها)
یک درخواست از همراهان وبلاگم
[عناوین آرشیوشده]