نکات خواندنی درباره ی حضرت استاد بِنیسی 

 

به نام خدا

نکات خواندنی درباره‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ‌ :


خاطره

به قلم فرزندشان، حاج‌آقا اسماعیل داستانی بنیسی:

در روز یک‌شنبه، 1398/4/9، تنهاخواهرم نقل کرد: «در سال 1371 پدرمان و من، در حالی که در اواخر دوران بارداری‌ام به فرزند بزرگم بودم، جلو پایانه‌ی جنوب شهر تهران که راننده‌ها مسافران را سوار می‌کنند، حدود یک ساعت و ربع ایستادیم؛ امّا هیچ راننده‌ای ما را سوار نکرد؛ با این که دیگران را سوار می‌کردند و می‌رفتند!

پدرمان فرمودند: "دخترم! مرا ببخش؛ چون به خاطر روحانی‌بودن من، تو را هم سوار نمی‌کنند!"

یکباره ماشین گران‌قیمتی جلو ما ایستاد. راننده‌‌ی شیک‌پوشش پیاده شد و با اصرار و سوگنددادن ایشان، ما را سوار وسیله‌اش کرد.

او در راه گفت: "من کارخانه‌دار هستم و از نوع ماشین من، فقط دو تا در ایران هست. از روی خستگی خوابیده بودم، که امام زمان ـ علیه السّلام. ـ را در خواب دیدم و ایشان به من فرمود که به فلان‌جا برو و یک روحانی و دخترش را که دو مقصد دارند، سوار کن. من بیدار شدم، به همان نشانی آمدم، و شما را دیدم و سوار کردم."

پدرمان فرمودند: "من در دلم به آن حضرت توسّل کردم. آری؛ ایشان سربازان خود را زمین نمی‌گذارند."

آن راننده، مرا به خانه‌‌ام در تهران رساند و سپس پدرمان را به مقصدشان که منزل خواهرشان در شهر کرج بود، برد.»


کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir.


(نظرها (

تاریخ بارگزاری: پنج شنبه 98/4/13

 

فهرست کل یادداشت‌های وبلاگ «یک لحظه با یک طلبه»

نکته ها از گفته ها
ابیات معنوی
ابیات مهدوی
شعر معنوی
نکات خواندنی درباره ی حضرت استاد بِنیسی
ابیات مهدوی
ابیات زیبا
پند پیران بر پوران (پسرانه ها)
پیام معنوی
ابیات معنوی
حرف های طِلایی (دخترانه ها)
یک درخواست از همراهان وبلاگم
[عناوین آرشیوشده]