|
||||
به نام خدا
زندگینامهی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به قلم ایشان، قسمت 19: دیگر صبح، نزدیک میشد. صداى قوقولوقوى خروسهاى دِهِمان، از همهی خانهها به گوش میرسید. مادرم میگفت: «این حیوانها چقدر وقتشناسند! درست چند لحظه قبل از اذان صبح، بانگ قوقولوقوى خودشان را سرمیدهند و میخواهند با صداى زیبا و دلانگیز خودشان، مردم را براى خواندن نماز صبح، از خواب بیدار کنند.» چند لحظه نگذشت که پشتسر صداى قوقولوقوى خروسها، صداى اذانگوى دهمان، شیخ حسینعمو، از بالاى پشتبامشان بلند شد. او با نواى مخصوص و با آهنگ دلنواز خودش که گویاى صفاى قلب و سوز دلش بود، میگفت: «اللّه اکبر. اللّه اکبر.» تا آخِر اذان. رستى! ایمان چقدر خوب است! مادرم که تکتک سرفه میکرد، گفت: «این شیخ حسینعمو خیلى آدم خوب و باایمانى است. من که تقریباً سى سالم هست، یک شب هم ندیدم که شیخ حسینعمو در موقع اذان صبح خواب بماند و اذان صبح را نگوید. همیشه صبحها اذان را بالاى پشتبام خودشان و اذان ظهر و عصر را در پشتبام مسجد جامع میگوید. خدا حفظش کند. خیلى مرد خوبى است.» منبع: شیرخدای آذربایجان، ص 32 و 33. مشاهدهی مطالب دیگر این کتاب، از راه لینک زیر در وبگاه بِنیسیها: http://benisiha.ir/2019/04/176/ . کانال بِنیسیها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاجآقا بنیسی) در پیامرسانهای ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir.
|
پشتیبانی: وبگاه بِنیسیها
..........
شناسنامه ..........
.........
شناسنامهی وبلاگ ........
ردّ پای امروز: 79
مجموع عابران: 441606
........ مطالب بایگانیشده ........
زندگینامهی حضرت استاد بِنیسی
|