سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 زندگینامه ی حضرت استاد بِنیسی 

 

به نام خدا

زندگینامه‌ی مرحوم حجّةالحق، حضرت استاد اسدالله داستانی بِنیسی ـ رضوان الله تعالی علیه. ـ به #قلم_ایشان، قسمت 25:


بعد دیدم مادرم سخت ناراحت شد و گفت: «اى واى! چه کار بدى کردم! الله اکبر! الله اکبر! من چقدر فراموشکارم! نباید این کار را می‌کردم.» گفتم: «کدام کار؟» گفت: «با این دستمال نباید اشک چشمان تو را پاک می‌کردم. اصلاً نباید این دستمال را نزدیک دهان و دماغ تو می‌آوردم. واى! خدایا! چه خواهد شد؟» گفتم: «مگر چه شده؟ این دستمال چه بود؟ چرا این‌قدر وحشت‌زده شدى؟» گفت: «من با این دستمال، خِلط سینه‌ام را پاک و تمیز می‌کنم. همه به من گفته‌اند که نباید آن را جلو دهان و دماغ کسى بگیرى؛ [وگرنه،] او هم از این مریضى می‌گیرد و از بین می‌رود. واى بر من! با دست خودم سببِ ازبین‌رفتن بچه‌ام شدم.»؛ سپس با دو تا دستش، صورتش را پوشاند و سخت گریست.

     من هم که از این حرف‌هاى مادر، کمى وحشت‌زده شده بودم، فکرهایى از مغزم می‌گذشت؛ ولى آن‌ها را به روى خود نیاورده و پا شده و دست‌هاى خودم را به گردن مادرم انداخته و گفتم: «مادر! گریه نکن. چیزى نمی‌شود. نترس. مریضى تو، به من سرایت نکرد. ببین نَه سرفه می‌کنم و نَه درد دارم. همه‌ی این‌ها حرف پوچ هستند که به تو تلقین کرده‌اند.»


منبع: شیرخدای آذربایجان، ص 37 و 38.


کانال بِنیسی‌ها (عالم عارف: حضرت استاد بنیسی؛ و فرزندشان: حاج‌آقا بنیسی) در پیام‌رسان‌های ایتا، اینستاگرام، روبیکا و سروش: @benisiha_ir.


(نظرها (

تاریخ بارگزاری: سه شنبه 98/4/25

 

فهرست کل یادداشت‌های وبلاگ «یک لحظه با یک طلبه»

نکته ها از گفته ها
ابیات معنوی
ابیات مهدوی
شعر معنوی
نکات خواندنی درباره ی حضرت استاد بِنیسی
ابیات مهدوی
ابیات زیبا
پند پیران بر پوران (پسرانه ها)
پیام معنوی
ابیات معنوی
حرف های طِلایی (دخترانه ها)
یک درخواست از همراهان وبلاگم
[عناوین آرشیوشده]